دیدآرت

پاداش سکوت-داستان

پنجشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۰۴ ب.ظ

حداقل می توانم بگویم تجربه منحصر بفردیست و گرنه در هوای بارانی پشت موتور نشستن جز دیوانگی چیز دیگری نیست. مدام به ساعت نگاه می کنم. در این وضعیت موتور بهترین وسیله است. تنها چیزی که اینجا به دردم می خورد کمی دیوانگی است.

سرما تا مغز استخوانم رسیده و تمام تنم خیس شده است. در طول خیابان با قدم های تند راه می روم. مدام دست تکان می دهم برای موتوری ها. اکثرشان انگار از من  فرار می کنند.

بالاخره یکی نگه می دارد. مقصدم را که می گویم سوتی می کشید و می گوید: خیلی دوره حاجی! چهار تومان میگیرم.

انتظارم بیشتر از این ها بود. انگار یکی از آن تازه کارها به پستم خورده است. در دلم پوزخندی میزنم و می گویم: خوب دو طرف معامله راضی اند، پس مشکلی نیست. می پرم پشت موتور. زین کاملا خیس است. آخرین قسمت خشک بدنم را هم از دست می دهم. در ذهنم هنوز درگیر قیمتی هستم که موتوری داد. کم بود. اما خودش آن را پیشنهاد داده. به من ربطی ندارد.

ماشین ها به کندی تکان می خورند. از پشت تلق باران خورده موتور فقط شَبَهی از خیابان دیده می شود. موتوری مدام نیم تنه اش را کج می کند و خودش را به سمتی می کشد تا بتواند خیابان را بهتر ببیند. بین دو لاین حرکت می کنیم. چند جا نزدیک است کار دست هر دومان بدهد.از یک طرف می خواهم  بگویم که کمی احتیاط کند از طرفی هم به فکر دیر رسیدنم هستم. ترجیح می دهم در این دقایق به جمله "دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است" هم فکر نکنم. گاهی اوقات واقعا شهروند خوب بودن کار سختیست. چیزی نمی گویم و سفت به موتوری می چسبم. مسیر واقعا سخت شده است.

درسرعت بالا برخورد قطرات باران روی صورت، شبیه فرو کردن سوزن های ریز در پوست است. چشمت را درست نمیتوانی باز کنی و باید درباره چیزهایی که در اطرافت رخ می دهد حدس هایی بزنی. در این وضعیت، قانون احتمالات را بهتر درک می کنی. هر لحظه، از هر طرف، در احتمالات غرق شده ای.

هنوز با خودم کلنجار می روم. دلم برای موتوری می سوزد." به جهنم دو تومان دیگر میگذارم رویش".

تنها کاری که از دستم  بر می آید فحش دادن به خودم بابت این دل رحمی ام است. بالاخره می رسیم. خوشبختانه دیر نکرده ام. از موتور پیاده می شوم و می روم  کنار فرمان. به چهره اش نگاه می کنم. چشمانش بخاطر بارش باران خون افتاده. این بیشتر آن حس دل رحمی من را جریحه دار می کند. ترجیح می دهم به آن اهمیت ندهم. "اگر فکر کردی بیشتر از دو تومان میگذارم روی مبلغ کور خوانده ای". چهار تومان را در می آورم .

 دنبال دو تومانی می گردم که راننده می گوید: " داداش خیلی اذیت شدم هزار تومان بگذار رویش بیزحمت. خیر ببینی."

دستم در جیبم خشک می شود. "ببین خودش نمی خواهد که بیشتر بگیرد.اصلا مردک تو نمیتوانی چند لحظه آن دهانت را ببندی. شاید چیزی نگویی بیشتر گیرت بیاید". دوباره با خودم می گویم: "خب دو طرف معامله راضی اند. پس تو دیگر کاسه داغ تر از آش نشو خواهشا"

دو تومانی را از جیبم در می آورم و می گذارم کف دستش. دارد دنبال هزار تومانی می گردد که ما بقی پول را بدهد که نا خود آگاه دهانم باز می شود و می گویم:" نمی خواهد داداش. برو بسلامت"

موتوری تشکر می کند و می رود. و من زیر باران تنها کاری که از دستم  بر می آید فحش دادن به خودم بابت این دل رحمی ام است.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۰۴ ب.ظ
  • صادق لطفی زاده

نظرات  (۸)

خوب بود.
Salaam.
Yade Naser oftadam sadegh jaan. yadet miyad har vaht miyumadim pasgah midiimesh?
Chera fek mikoni delrahmi chize badiye?
Erham,torham :) Moraghebe khodet bash.
ya Ali madaD.
کدوم ناصر؟
یادم رفته انگار...
رگه هایی از این مدل دل رحمی توی خودم هم میبینم
agha motori khasti be ma begoo:)
بسم الله
سلام؛
این را به تمام خادمین نظام جمهوری اسلامی ایران تقدیم می کنم و صادقانه می خواهم این گفته ی بزرگ از این فرد الهی را انجام دهند.
((من پنجاه سال است دارم اسلام می خوانم، بگذار خلاصه اش را برایت بگویم:
واجباتت را انجام بده، به جای مستحبات
تا می توانی به کار مردم برس
کار مردم را راه بینداز.
اگر قیامت کسی از تو سوال کرد بگو فاضل گفته بود.))
از وصایای مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی قدس الله روحه
پوستر در:
http://quran-net.mihanblog.com/post/250
  • جعفرپیشه (صریر)
  • سلام برادر
    کجا بودی شما پس؟ میدونید چقدر دنباللتون گشتیم
    خبر سایتتون را از حسین احمدی باروت فهمیدیم
    کم پیدایی
    یه ندا می دادی که سایت جدید راه انداختید
    خوشحالم که برگشتید
    به ما هم سر بزنید
    یا حق
    hijab-poster.ir
    گروه سایبری عفاف و حجاب
    سلام اخوی
    خوب هستید؟
    سایت بسیار زیبایی دارید
    مخصوصا مطالبتون...طرح های تخریب چی را هم یادمان می آید..فتنه...
    احسنت...
    موفق باشید...
    در ضمن لینک هم شدید...
    التماس دعا
    یا علی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی