دیدآرت

دستور العمل پخته شدن

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۴۲ ب.ظ

درگیری من با کتاب تنها دویدن مصادف شد با اتفاق ناگواری که مردم عزیز آذربایجان با آن مواجه شدند و بد ندیدم این کتاب را معرفی کنم تا جمع بیشتری از دوستان از محتویات این کتاب ارزشمند بهره ببرند.

می توانم بگویم تنها باری بود که یک کتاب 300 صفحه ای را این قدر سریع تمام کردم. کتاب تنها دویدن روایت تلاش یک معمار برای رسیدن به هدفش است در سخت ترین شرایط ممکن. کتاب بیشتر به رمانی مهیج درباره یک معمار می ماند. معماری که در سن چهل سالگی شاید دنبال معرکه گیری باشد و هزار دلیل در اطرافش وجود دارد تا از راهی که انتخاب کرده صرف نظر کند. اما او در میان مشکلات مختلف به خودشناسی و کشف و شهودهایی دست پیدا می کند و هر روز محکم تر از قبل در مسیری که انتخاب کرده تنها به راهش ادامه می دهد:

“یک روز زمستان پسر کوچک خود را که چهار ساله بود به پارک بردم. نزدیک زمین بازی چند پسر و دختر که تقریبا دو برابر سن او را داشتند با هم بازی می کردند ودستان که پسری شاد و خونگرم بود خود را داخل بازی آن ها کرد و با آن ها دوست شد. بازی بچه ها پس از چند دقیقه به صورت مسابقه دو در اطراف جاده ای در میان درختان در آمد. بعضی از پدر و مادرها که مسابقه را تماشا می کردند شروع به تشویق بچه ها و دست زدن برای آن ها که سریع می دویدند کردند و البته هر بار بچه های بزرگ تر اول می شدند. در دور چهارم مسابقه پسر کوچک من  که در هر نوبت از بقیه دیرتر به نقطه پایان مسابقه رسیده بود نفس نفس  زنان با چشم های گریان پیش من آمد و گفت:

-بابا، بابا من می خواهم تنها مسابقه بدهم!

چند لحظه طول کشید تا حرف او را فهمیدم ولی وقتی ناگهان متوجه در خواست اوشدم از روی نیمکت بلند شده، جلو رفتم و در حالی که بچه ها برای مسابقه بعدی دور شده بودند من خط جدیدی برای شروع مسابقه کشیدم و پسرم را آماده کردم. آن گاه شمردم: یک، دو، سه. و پسر کوچکم به تنهایی شروع به دویدن کرد. او به تنهایی مسابقه می داد. این بار که او جاده را دور زده و برگشت با آن که مدتی طول کشیده بود اما با شادی از دور به طرف من دوید و برگ خشکی را که در راه پیدا کرده بود و در دست داشت به من داد. او نه تنها از این مسابقه لذت برده بود بلکه به اندازه کافی هم وقت داشت که در بین راه برگ زیبایی پیدا کند و بالاتر از همه این که اول هم شده بود. او یک بار ، دو بار و چند بار با خودش مسابقه داد و هر بار راه جدیدی پیدا می کرد و هر بار هم اول می شد.

حالا من با خودم فکر میکنم که آری به تنهایی مسابقه دادن بالاترین لذت و شوق به زندگی را همراه دارد. تنها دویدن را همه باید بیاموزند. تنها دویدن شتاب در رسیدن به جایی نیست، حرکتی است در ژرفای خود و طبیعت. این نکته در آن روز و در آن موقعیت شلوغ و پرهیاهوی زندگی من، لحظه ای بیدار کننده و اثرگذاربود.” (صفحه 63 کتاب تنها دویدن)

وقایع این کتاب مربوط به دورانی است که کشور برای پیشرفت و ترقی نگاهش را تماما به غرب دوخته. جادوی آهن و سیمان همه را مسحور کرده و در این میان قشر تحصیل کرده بیشترین نقش را داشته اند. قهرمان داستان اما در دنیای اسطوره ای و سنتی خودش به دنبال  کیمیایی از ترکیب چهار عنصر اصلی است تا بتواند خانه ای یک پارچه بسازد.خانه ای سفالی که مانند کاسه ای بالعکس، فضایی یکپارچه را ایجاد کند.

این کتاب شرح سال های است که نادر خلیلی* تلاش می کند در خلاف جهت رودخانه غرب زدگی در حوزه معماری شنا کند. در این میان انقلاب  پیروز میشود و او همراه با تلاطم های اجتماعی به دنبال سامان دادن به ایده خود روستایی را پیدا می کند تا رویایش را عینی کند.

گمان می کنم بیشتر از این نیاز به لو دادن محتوای کتاب نباشد. کتاب را بخوانید و از عناصر و جزئیاتش لذت ببرید!

————

*نادر خلیلی نویسنده مهندس معمار پس از پنج سال سفر و پژوهش با موتور سیکلت در روستاهای ایران تنها دویدن را نوشته است.
خلیلی مبتکر خانه های سرامیکی (گلتافتن) متولد سال 1315 در تهران است که تحصیلات و تجربیات خود را در ایران، ترکیه و امریکا کسب کرده است. کتابهای تنها دویدن و خانه های سرامیکی او در سطح جهانی منتشرو تجدید چاپ شده است. مهندس خلیلی برنده جوایز تکنولوژی ممتاز از انیستیتو آرشیتکتهای امریکا و طرح معماری از سازمان هنرهای ملی آن کشور و دریافت کننده تقدیر نامه از سازمان ملل متحد جهت اسکان برای محرومین جهان شده است. طرح های پیشتاز خلیلی جهت اسکان بر روی کره ماه بر اساس فلسفه یکتایی ارکان(آب و باد و خاک و آتش) و معماری و شهرسازی سنتی کویری ایران چندین بار در کنفرانس های بین المللی فضایی ارائه و منتشر شده است.
او همچنین سالها در به عنوان استاد در دانشگاه معماری و مشاور هنرهای سنتی سرخپوستان تدریس کرده است.

این یادداشت را برای سایت یانون دیزاین نوشتم
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۴۲ ب.ظ
  • صادق لطفی زاده

نظرات  (۲)

  • عبیدک بفنائک
  • عالی بود استفاده کردیم
    ممنون
  • معصومه رحمنی
  • سلام و رحمه الله
    متاسفانه هنوز پاسخی دریافت نکردم
    منتظر پاسخ شما هستم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی