دیدآرت

۹۶ مطلب با موضوع «بلاگ» ثبت شده است

چند وقتی هست که با چند تا از رفقایی که توی عرصه گرافیک سایبری فعال هستند جلساتی رو تو مجموعه راه میگذاریم و هفتگی دور هم جمع میشیم و یک سری فعالیت انجام میدیم.

هفته پیش با استاد نیرومند کارگاه داشتیم. محور کارگاه هم نقد روی کارهایی بود که بچه ها تا حالا انجام داده بودند. جلسه پر خیرو برکتی بود. میتونم بگم توی این یک جلسه به اندازه چندین سال مطلب یاد گرفتیم. حتی تر اینکه احساس میکنم نگاهمون رو نسبت به گرافیک تغییر داد!


یکی از تمرینایی که به خلاقیت تصویر سازی کمک میکنه اینه که بدون اینکه بدونی قراره چی تو صفحه بکشی شروع بکنی به نقش زدن.

مردم معمولا خیلی دوست دارن اطلاعات خودشان رو نسبت به دیگران زیاد کنن. خیلی از اونها لزوما دلیل خاصی هم برای این کار ندارن. شاید بخاطر اینکه خوشون جلو دید خودشون نیستن اینجوریه.

---------------------------------

پشت فرمان نشسته ام و منتظر سبز شدن چراغ ردیف سوم هستم. می دانم که نباید به جایگاه اول فکر کنم.

پیچ و خم های مسیر را در ذهنم مرور می کنم. دستانم را به فرمان می مالم...پدال نداشته ام را چک می کنم. پیست دیگر خالی از آدم شده.

قرمز- قرمز- سبز!


داستان امروز ترکیه کمی برای خود دولت ترکیه هم پیچیده شده است.به نظر میاد این کشور میخواست وزن خودش رو تو عرصه سیاست بالا ببره اما تو بد وضعیتی قرار گرفته...
فایل با کیفیت بالا
تکمله: ایده اصلی این کار از آقای حیاتی هست. دوستان تو این قالب اگر ایده ای به ذهنشون میرسه ما روبی خبر نذارن
و اینکه بنده به فیلتر شکن دسترسی ندارم. اگر برای دوستان مقدور هست فایل با کیفیت رو تو یوتیوب آپ کنن
یا علی مددی

این کار رو پارسال برای سالگرد شهادت شهید آوینی کار کرده بودم... ایده اصلی این کار یه پوستر بود از وبلاگ دوئل
استفاده از این اثر برای عموم آزاد است :)
فایل با کیفیت بالا

 جزء عادت هر سالم شده که عید رو و شروع سال جدید رو تو مناطق جنگی باشم. شاید این سالها سالهای آخری باشه که در راستای این عادتم دارم طی میکنم.ب ه دلایل شخصی و غیر شخصی. دلایل شخصیش که بماند اما غیر شخصیش رو چند تا از رفقا ذکر کردن در این جا و اون جا. امسال یه نمه حس و حال عکاسی نبود. برادر خوبم علی موحدی امسال کمکم کرد تو عکس گرفتن.

خسته از کار روزانه تا می نشینم خوابم می برد. خواب که نه. یک نوع بیداری با چشمان بسته. حواسم کاملا آگاه هستند؛ در تاریکی محض. در این تاریکی تنها کاری که می شود کرد دنبال کردن صداهای اطراف است.

تقویم جیبی نود و یک / در همه رنگ / با طرح های چهارده معصوم، هفت سین، آثار باستانی / فقط 1000 تومن.

صدا نزدیک تر می شود. الان جلوی من ایستاده. یکی از مسافرها یک نمونه می خواهد.

سکوت

با خودم تصور میکنم الان دارد ورق میزند ببینید می ارزد یا نه.

سکوت از یه حد به بعد یک معنی بیشتر نمی دهد.

خریدار نیست. صدا دور تر می شود.

جلسه اول حلقه هنر، چهارشنبه گذشته برگزار شد.

جلسه اول تمرکز روی کتاب "چیستی هنر" از ارنست هنفلیگ بود. الحمدلله جلسه خوب و امیدوار کننده ای بود. به دوستانی که علاقه مند در زمینه نقد و حاشیه زنی به کتب هنری و همچنین بحث و گفتگو در مسائل نظری هنر هستند پیشنهاد میکنم جلسه بعدی رو از دست ندن.

برای اطلاعات بیشتر به لینک زیر رجوع کنید:

حلقه هنر

حداقل می توانم بگویم تجربه منحصر بفردیست و گرنه در هوای بارانی پشت موتور نشستن جز دیوانگی چیز دیگری نیست. مدام به ساعت نگاه می کنم. در این وضعیت موتور بهترین وسیله است. تنها چیزی که اینجا به دردم می خورد کمی دیوانگی است.

سرما تا مغز استخوانم رسیده و تمام تنم خیس شده است. در طول خیابان با قدم های تند راه می روم. مدام دست تکان می دهم برای موتوری ها. اکثرشان انگار از من  فرار می کنند.

بالاخره یکی نگه می دارد. مقصدم را که می گویم سوتی می کشید و می گوید: خیلی دوره حاجی! چهار تومان میگیرم.