دیدآرت

متن زیر مربوط به دورانیست که بنده تخریبچی بودم. یک تخریبچی ساده مجازی. دوران بعد از فتنه. دورانی که احساس وظیفه کردیم که برای انقلاب کار کنیم. حرف هایی داشتیم که باید می زدیم با هر بیان و قالبی. دوره ای در بلاگفا بودم که فیلتر شدم و بعدترهم در بلاگ اسپات.آن یکی را بلاگفای نیمه ایرانی- نیمه کانادایی بست و این یکی را هم جمهوری اسلامی(کلا سرویس بلاگر توسط فیلترینگ دچا فیلتر شد). مجموعه نوشته های پیش رو مربوط اتفاقاتی است که در فضای مجازی و بیشتر در قالب تصویر در این دو سال رخ داده است. قطعا این یک توبه نامه نیست. فقط نگاهی دوباره به گذشته است. بخاطرآینده ای که پیشروست.خواهشا سو تفاهم و سو برداشت نشود.

یکی بود.اما یکی نبود...
تقریبا دو سالی می گذرد از انتخابات هشتاد و هشت. با تمام حواشی و متنی که داشت فرصتی بود برای بروز استعداد ها و شناخت نقطه ضعف های جبهه حزب الله. گمانم شروع داستان از همین جا باشد. پیشترش را من یاد ندارم چون نبودم. اما از آنجا که وارد شدم این طور دیدم داستان را. بقولی عده و عُده ما در فضای مجازی کمتر بود و باید جهادی کار می کردیم و نشان می دادیم که (به انتخاب خود یکی از جملات را انتخاب کنید):
1- اسلام و انقلاب تنها نیست حتی در فضای مجازی.
2- باید میرفتیم تا دهان سبز ها را صاف میکردیم آن هم بصورت مجازی البته.
3- باید سنگرها را حفظ می کردیم.
4- حرف مان را باید به جهان بزنیم.
5-باید از ظرفیت های اینترنت به نفع انقلاب استفاده کنیم
تقریبا سعی کردم همه نیت ها را بیاورم (ممکن است بعضیشان با هم یکی باشند). خب فضای پر حسی بود (الان که گفتم حس، یاد اسم خودم افتادم و انتخابش. شاید همین اسم هم آیکونی باشد از حال و هوای آن موقع. باید تخریب می کردم! دنبال کلمه ای پر حس و حماسی بودم. درباره تخریبچی های جنگ هم خوانده بودم و از نوع کارشان خیلی خوشم می آمد. این طور بگویم که آنقدر به این اسم علاقه داشتم که در بازی کانتر هم اسمم تخریبچی بود. بعد ها خیلی از رفقا با همین حال و هوا اسم هایی را انتخاب کردند که هنوز هم هستند و فعالیت می کنند.)
احساسم این است که انرژی خوبی گذاشته شد. مخصوصا بار این اتفاق انصافا بر روی دوش عده ای از رفقا بود که با همت آنان کار پیش می رفت. در آن فضا واقعا فرصت مکث کردن و تامل روی کارها نبود. سرعت تولید اثر باید بالا می بود. مناسبت ها پشت سر یکدیگر می آمدند و سبزها هم برای همه شان برنامه داشتند (خوب یا بد مملکت ما کلا مناسبت زیاد دارد). روزها می گذشت و هر روز شاهد اضافه شدن وبلاگ های جدید به این جبهه بویدم و این خوشحال کننده بود. اینجا دیگر شاید نباید به این فکر می کردی که "بابا من که گرافیک بلد نیستم!" باید با اندک فتوشاپی که بلد بودی می آمدی و حرفت را می زدی برای دفاع از انقلاب.

 کم کم کارها روی غلطک افتاده بود و در کامنت دونی ها می دیدی که این جملات زیاد دیده می شود که: چه کار خوبی لطفا به وبلاگ من هم سری بزنید ، یا با پوستر فلان به روزم. خیلی از ما همدیگر را بصورت مجازی و با اسم های مستعار می شناختیم. توفیق می شد در مناسبت ها همدیگر را  می دیدیم و بعضا برخی از این آشنایی ها انصافا پرسود بود!
در آن بهبوهه که خیلی ها مانده بودند چه کنند با نام و ننگشان. آیا آن را بسوزانند برای انقلاب یا نه، عده ای پیدا شدند که بسیجی وار آمدند و اثر تولید کردند و یک جورهایی آبروی خود را وسط گذاشتند. این را که می گویم از بابت محتوای کامنت دونی هایی است که هیچ وقت دیده نشدند وعموما پر بود از صحبت هایی درباره خانواده صاحب بلاگ. می شود گفت دوران پس از انتخابات از جمله دورانی بود که باز هم هنرمندان - مخصوصا هنرمندان منتسب به جبهه انقلاب- نشان دادند که چند قدمی از مردم عقب تر هستند.
روز ها گذشت و گذشت و هر روز این سبزها کمرنگ تر و کمرنگ تر می شدند (البته عده ای اعتقاد داشتند که این طور نیست و قضیه زیر پوستی شده و ...) ما هم کم کم، کم رنگ تر شدیم(حداقل خودم اینطور بودم).شور و حال رفت و صفحاتی ماند که روزها می گذشتند و هم چنان آپ نمی شدند و فقط چند بلاگ باقی ماند تا امروز. این ها را نوشتم که توضیح مختصری باشد درباره آن روزها.

دردم چیه که این ها را مینویسم؟
و اما علت این که تصمیم گرفتم به نوشتن درباره این دوره.بعد از گذشت مدت زمانی، به شخصه یک سری چیز ها برایم قابل تطبیق نبود. یعنی دچار برخی دوگانگی ها در تصمیم و عمل شده بودم در این حیطه و نمی دانستم چه باید کرد. خب ما داشتیم کار انقلابی می کردیم و سرعتمان هم اینقدر زیاد بود که خیلی مواقع نمی شد صبر کنیم و عمیق بشویم روی کارها. چه به لحاظ فرمی و زیبایی شناختی، چه از نظر فنی و چه محتوایی. قطعا این چیز خوبی نبود. دورادور رفقا چیزهایی می گفتند اما خب از ما دور بودند و ما صدایشان را درست نمی شنیدیم. اگر هم بعضا کسی گیری می داد یا حرفی میزد زیر خروارها حرف و کلمه گرفتار می شد. می شنید جملاتی  شبیه این را که "ببین الان جنگه بخوای معطل این حرفا بشی وقت میگذره". یا بی نصیب نمی ماند از گرفتن القابی چون بی بصیرتی و انقلابی نبودن و...

خب من با فضای هنری بیگانه نبودم.از بچگی در این فضا ول گردی میکردم و رشته درسی ام هم دور نبود از این مسائل. اصلا برخی از کارها را نمی پسندیدم چه از لحاظ محتوایی و چه فرمی. اما خب چیزی هم نمی شد گفت چون رفقا در حد بضاعتشان داشتند کار می کردند و بی انصافی بود شاید اگر تو پَر بچه ها می زدی. به شخصه علاقه مند بودم که بتوانم با رفقا بیشتر هم جوشی کنم و بتوانیم بیشتر کار کنیم و بیشتر تر حرف بزنیم روی کارها (خب البته خیلی اوقات شرایتش فراهم نمی شد). زمان می گذشت و هم چنان داستان همین بود. آن موقعی که فهمیدم پوستر من همان حرف من است که از دهانم بیرون می آید، برایم حتمی شد که بابت این پوسترها هم از من سوال و جواب خواهد شد در روز قیامت.فُرمش که گذرا است، اما حرف درون آن تا قیام قیامت در این عالم ثبت می شود. اگرتوهینی کردم، اگر فحشی دادم، یا اهانتی کردم، همه اش ثبت می شود در این عالم. و یک جایی منتظر می مانند تا یه روزی یقه ام را بگیرند.

 به نظرم انقلابی گری باید باعث می شد که به لحاظ تخصصی بچه ها پیشرفت کنند اما نمی دانم چرا این اتفاقات نمی افتاد. منظورم از تخصص، یادگیری فتوشاپ نیست. این که ما بخاطر حرفی که داشتیم و تصویر را عرصه خوبی دیده بودیم، لاجرم وارد حیطه گرافیک شدیم که بهترین قالب بود برای ما. خب تصویر هم حوزه بی صاحبی نبود و نیست برای خودش. ما باید این ابزار را بیشتر می شناختیم. باید مخاطب را بهتر می فهمیدیم. اما انگار این مسائل اتفاق نمی افتاد. کم کم دیدم داریم مسابقه می دهیم با مناسبتها. کارگریِ بی مسئولیتیِ مدیران میانی فرهنگی را می کردیم که البته می شد بگویی "من دارم بره انقلاب کار می کنم بقیه اینا به من ربطی نداره".که البته تا حد زیادی این جمله را قبول دارم.در کل معتقد به اینم که به خاطر کم کاری اکثریت در این عالم، خداوند عده ای حمال و کارگر دارد که بار رسالتش را بر دوش این ها می گذارد. بگذریم...

بعد از مدتی عده ای پیدا شدند که از بچه حزب اللهی های فعال در این حیطه سواری گرفتند. و من خودم شاهد این قضیه بودم. راستش را بگویم از پایین داشتم تماشا میکردم! پدر و مادرهایی آمدند تا به اسم سازمان دهی و این جور حرف ها صاحب این فرزند به ظاهر بی سرپرست شوند. جلسات مشترک و گردهمایی هایی که درون اکثر آنها به قولی لاس وگاسی درست می شد...و برایم سخت بود که بین بچه های ارزشی این چیزها را ببینم (کنایه فهم ها خودش بگیرند مطلب رو!).

 با آدم هایی مواجه بودم که دو تومان هم از گرافیک و هنر نمی فهمیدند و تو باید برایشان کار می کردی و تازه کارت را نقد می کردند و بهت می گفتند که چه کنی و چه نکنی. رسما می شدی برده گرافیست. کم کم  جدا شدم. توفیق حضورم کم شد و شاید خیلی هایش بخاطر ایرادت کاملا شخصی بوده باشد اما راستش را بخواهید احساس می کردم اینجا دیگر جایش نیست. و رفتم...

احتمالا این چند بند آخر به ظاهر خیلی نفسانی و فردگرایانه به نظر بیاید و بهانه ای باشد برای کوبیدن این نوشتار و نقد بر آن که خیلی هم مهم نیست.

به امید خدا در یادداشت های بعدی مطلب را ادامه می دهم. سعیم بر این است که فقط غر نزنم و بتوانم راه های جدیدی باز کنم.

اللهم ارنی الاشیا کما هی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۲۱ ق.ظ
  • صادق لطفی زاده

نظرات  (۱۹)

این راهی که دوستان گرافیست و کلا فرهنگی سوپر انقلابی می روند به نظرم به ترکستان است
اگر به جاهای بدتر نرود
و هر کاری که بر اساس تقوا نباشد از اساس خراب است
هرکاری که به اسم اسلام و انقلاب و آقا و ولایت باشد ودر عمل برای شهرت باشد و پول
و برای هزار و یک شهوت فروخورده که مجال ابرازش وجود نداشته
به همان سرنجامی می رسد که امثال مخملباف و طبرزدی و نوری زاد رسیدند
خدا اسلام و انقلاب را از شر ما و از شر نفسانیت ما حفظ بفرماید
سلام
در راستای همین چیزی که نوشتی با مسئله جدیدی روبرو شدم
من منتظر دومیش هستم
منتظرم که بگی
چه باید کرد؟
اول شما بگو با چه چیزی روبرو شدی؟
سلام
نه خسته دلاور
کم پیدایید دلمون تنگ شده!
راستی غلط املایی های متن حتما عمدی بوده و برای کلاس کار دیگه ؟
سلام
نمیدونم کدوم رو میگید
اما اتفاقیه
کلا قلط دیکته زیاد دارم!
در ضمن از کامنت بی ربطتتون نسبت به متن سپاس گزارم
  • د ر د و ا ر ه
  • سلام
    چقدر دنبال کسی بودم که اینا رو از زبونش بشنوم.. البته منتظر هستم تا قسمت دوم نوشته رو بخونم و بعد قضاوت کنم اما قبلش حرفامو می نویسم، حرف هایی که از جنس نوشته ی شماست، البته شاید همه ی حرفامو قبول نداشته باشید.
    آن جور که من از معارف امام فهمیده ام، همیشه «تعهد» بر «تخصص» مقدم است، و این به معنای نفی تخصص و کارآمدی نیست، بلکه قراردادن آن در جایگاه واقعی خودشه. پس ترک میدان به خاطر عدم تخصص در شرایطی که نیروی کافی موجود نیست پذیرفته نیست..
    اتفاقا گله ی من بیش از اینکه به عدم تخصص باشد، به این است که فضای حاکم بر این وبگاه های مجازی، فضای آرمانی و ایده آل نیست، برای خیلی از دوستان دوست داشتنی ما نه مخاطب تعریف شده است، نه ابزارها، نه ادبیات.. نه فرم را آنجور که باید می شناسیم و نه محتوا را آنجور که شاید. به علاوه ی اینکه نمی دانم چرا بیشتردوستان به جای اثبات خودمان، مشغول نفی دیگران اند! البته من «نفی غیر» را همیشه بد نمی دانم، یکی از انگیزه های ورود خودم به این کارها تضعیف شخص مهندس و جریان او بود، چرا که از نظر شرعی اگر کسی ولی فقیه را تضعیف کند، تضعیفش بر ما واجب است.. اما بعضی وقت ها احساس می کنم تبدیل شده ایم به کارخانه ی لیبل سازی و برچسب زنی، که حتی همین کار هم لخت و عریان انجام می گیرد نه هنرمندانه، یعنی حرف ها به سطحی ترین و شعاری ترین وجوه بیان می شوند..
    در حالی که برای اقناع و بیان مسئله و نشان دادن راه همیشه لازم نیست از «مرده باد فلان» و «زنده باد فلان» استفاده کنیم. بصیرت، الزاما با عریان ترین نوع واکنش همسان نیست، خصوصا وقتی که میان مخاطب ما طیف خاکستری و در سایه هم هست. می خواهم گله کنم از غلبه ی هیجان و شعار بر کارهایمان، از اینکه خیلی از کارها «زرد» اند.. اگر بسیجی هستیم، حضرت امام در فرمان تشکیل بسیج اولین وظیفه ی دانشجو و طلبه را «تغذیه ی فکری» نیروها می داند، و ما ابزار هنر را انتخاب کردیم تا معقول را به محسوس تبدیل کنیم و فکرها و حرف ها را در سطح فهم همگانی تنزل دهیم، شناخت این «فکر» است که انسان را متعهد می کند نه اینکه ببینیم چه کسی به میرحسین و کروبی و فائزه قشنگ تر و بدیع تر فحش می دهد و او را متعهد بدانیم! من از چرچیل بازی خوشم نمیاد و می دونم که موضع گیری انقلابی از نشانه های بصیرته، اما ما همیشه طرح نمی زنیم تا اعلام موضع کنیم، بلکه می خواهیم تاثیرگذار باشیم..
    این ها درباره ی خودمان بود و خواستم اینها را درکنار گله های شما بگویم، که البته جریان پدر و مادرهایی که بعدا پیدا شدند هم خودش حکایتی است.. از اینکه باب گفتگو را باز کردید ممنونم، به نظرم اگر با همه ی مشکلات در میدان باشیم، و البته باب گفتگو هم باز باشد، آن وقت یک قدم به صلاح نزدیک تریم.. این آخر حرف دلم: شاید نبودن شما به زرد شدن فضا کمک کرد. همین
    سلام
    ممنونم بابت توجهتون
    خوبه که دیگران هم باب نوشتن در این باره رو باز کنن
    منتها جانب انصاف رو هم نگه دارن که کسی دلگیر نشه و بعد بخواد عکس العمل احسسی نشون بده
    پاره ای از مطالبی رو که فرمودید از موضوعات مورد اشاره در قسمت دوم هست
    که به امید خدا به همین زودی آپ می شود
    سلام
    قبل از از اینکه نظرم رو در مورد موضوعی که مطرح کردید بگم
    تشکر میکنم از تون به خاطر اقدامی که در جهت آسیب شناسی این فضا انجام دادید...موضوعی که کمتر کسی بهش پرداخته
    اما نوشتید
    به نظرم انقلابی گری باید باعث می شد که به لحاظ تخصصی بچه ها پیشرفت کنند اما نمی دانم چرا این اتفاقات نمی افتاد
    این اتفاق نیفتاد به این خاطر که فضا ، فضای تعریف و تمجید های بی مورد شده و در صورت انتقاد هم هنوز با همان عبارات بی بصیرت و ...رو به رو میشیم...اکثرا به میزان علم و سطح کاری که انجام میدن راضی هستنند و اصلا نیازی به ارتقاع سطح آگاهی بصیری شون نمیبینن
    کوپی کاری به شدت زیادبوده و هست...طرح های مشهور جهانی و غیر مشهور رو میبینید با یک حرکت تغییر دادن و مثلا طرح مقابله با دشمن زدن، از نمونه های تبلیغاتی آماده دانلود تو سایت ها استفاده میکنن و اگر بگی چرا کوپی ؟ بدترین عبارات رو میشنوی
    ببینید تو زمان فتنه 88به قول شما باید سریع کار انجام میشد نباید مکث میکرد چون شدت حملات هم زیاد تر بود اما الان نه ، به شدت اون موقع نیست مسائل هم کمی عوض شده... باید دقت بیشتری روی موضوعات داشت ، آقا چند بار گفتن مسائل رو اصلی و فرعی کنید ...تو این وبلاگ ها هر چیزی نگید ، توهین نکنید...ایشون خیلی قشنگ کد میدن اما انگار ما فقط مدعی ولایت مداری هستیم پای عمل باز حرف خودمون رو میزنیم
    راجع به یک موضوع بی ارزش اکثرا طرح میزنن درحالی که موضوعات مهم تری وجود داره و به نظرم همه ی این ها ناشی از نبودن یک فرمانده توی این عرصه بوده و هست ، تا به نیروها متناسب با فرمایشات آقا خط بده
    به نظرم در مورد بار رسالت هم قبلش از واژه ی بهتری استفاده میکردید خیلی بهتر بود تا سوءتفاهم نشه
    منتظر ادامه بحث هستیم
    موفق باشید
    ممنون از توضیحات و توجهاتتون
    راجع به کلمات قبل از رسالت هم نظرم همچنان همونه...
    به این لکمه به صورت سیستماتیک نگاه کنین نه اون چیزی که تو جامعه جا افتاده
    سلام
    فتح باب خوبی بود برای خیلی از ناگفته ها. منتظر بقیه این یادداشت هستم. فقط چند نکته: یکی اینکه این افراد و محافل و پدر مادرها دقیقا در فضای مجازی هستند یا حقیقی؟ و معیار برای توصیف کلی چه چیزهاییه؟ چون در اصل دور هم جمع شدن شکی نیست . ولی چه باید کرد که هر انجمنی گرفتار چنین آسیبی نشه؟
    درباره ی تعهد و تخصص هم من یک نکته عرض کنم. به نظر حقیر از همه ی نظرات و حرف و حدیث ها که بگذریم، بچه های ما بحمدالله انقدر ایده های عالی و برّنده ای دارن که تکنیکشون رو جا گذاشته و رفته جلو. یعنی بین مردم جا باز کرده. البته بنده بعنوان آدم گرافیک خونده منکر تکنیک نیستسم. عرضم اینه که تکنیک رو بچه ها باید به صورت هدفمند بیاموزند و در خدمت ایده بگیرن. چه بسا کارهایی با ساختارهای قوی و هنری که روح مردمی توش نیست و مثل جنازه ای زیر خروارها بی تفاوتی جامعه دفن شده. و حق هم همینه.مردم اول ایده خوب و مسئولانه می خوان و بعد تکنیکی که در خدمت اون ایده باشه. بیش از اون میشه تفاخر.
    لذا خدمت شما و بقیه ی رفقا که از گرافیک بعنوان سلاح استفاده می کنن، عرض دست بوسی خاضعانه دارم و می گم که همه این تجارب چند ساله باید به سرعت و جهت گیری صحیح ما کمک کنه. که چیزی نیست جز آغوش مردم و امت امام.
    ممنون از توجهات شما
    باید بگم من خیلی قبول ندارم این حرفتون رو که ایده های ما خیلی عالی و بکر هستن و ...
    اتفاقا بشدت ما با کمبود ایده مواجه هستیم
    شاهد مثالشم اینه که این همه حوزه برای فعالیت هست اما کارای تولید شده رو توی چند تا دسته بندی مختصر میشه جمع و جور کرد.
    مشکل اصلی اینه که گرافیک اتفاقنمی افته تو خیلی از کارا.دیگه شما خودت اوستا هستی و میدونی منظورم چیه(البته من در یادداشت های بعدی بیشتر توضیح میدم این رو)
    توجه داشته باشیم که تعریف و تمجید و علاقه مردم لزوما تایید کننده حرکت ما نمیتونه باشه.بخصوص تو عالم هنر
    سلام مجدد
    فرق عرایض بنده و فرمایش شما اعم و اخصه
    من تقریبا سیر همه کارها رو رصد می کنم. منظورم از ایده های خوب فقط در فضای مجازی نیست برادرم. من به کارگاه های خودم و اتفاقات غیر مجازی دور و بر و کسانی که در بقیه شهرها باهاشون مرتبطم و کارهاشون در وب منعکس نمیشه هم نگاه می کنم. معتقدم ایده های خوب کولاک می کنه
    آنچه شما میفرمایید ناظر به حرکت بچه ها رد وب هستش. که قاعدتا ضعف ها و قوت های خودشو داره
    نکته بعد اینکه منمنظورم پذیرش مردم بود. نه تعریف و تمجید. وقتی من می رم تو بقالی فلان شهر می بینم کار یکی از بچه ها بهد 2 سال هنوز توی مغازه ش نصبه. و اتفاقا یکی مثل خودش هم اونو چاپ کرده و براش آورده(منظورم نهادهای مردمیه) این ینی پذیرش
    بگذریم که به نظر حقیر اگر تعریف و تمجید هم باشه از طرف مردم کوچه و بازار یک معنا داره ولی از طرف اهالی وب یک معنی. و با هم فرق می کنه
    چون مردم تعارف ندارن با کسی و اهل تملق هم نیستن
    ارادتمند شما
    در تیتر مطالب هم آوردم که این مسئله در عرصه وب داره بررسی میشه
    من که از بقیه جاها خبر ندارم برادر :)
    اینو یادمون باشه که هنرمند باید سطح سلیقه مردم رو ارتقا بده...
    درباب تعریف و تمجید که به دو دسته تقسیم کردید نظرم اینه که کلا تعریف کردن و تعریف شنیدن خطرناکه یه نمه :)
    حالا چه از طرف مردم چه تو وب
    سلام
    من با نظر دیدآرت موافقم که اتفاقا عمده کار بچه های ما چه ازنظر فرم و چه از نظر محتوا به شدت سطح پایینه و انگ زرد بودن بهشون می چسبه
    لطفا نگید که کار اونوری ها هم خیلی ش همین جوریه چون ما داریم درمورد یه آرمان و ایده ال حرف می زنیم و ملاک ما هم کار دشمن و منافق نیست.
    معروف ترین وبلاگ های گرافیک بچه مسلمونا رو هم که نگاه می کنیم یا با یه مشت کار ضعیف مواجهیم یا با استفاده دم دستی و غیرحرفه ای از شاتر استوک و سایت هایی نظیر اون
    این واقعا باعث تاسف و خجالته
    این درحالیه که ما بچه های قوی و حرفه ای هم تو این عرصه داریم که بعضیاشون رو خودم هم می شناسم که هم درس خونده و متخصص هنر هستند و هم واقعا بی ریا و بسیجی و مسلمون ولی بخاطر تنگ نظری ها، بداخلاقی ها، بی تقوایی ها و برچسب زدن های یه عده ای که خودشون رو قیم و متولی گرافیک انقلابی نوین می دونن، ترجیح دادن اصلا وارد این عرصه نشن و طبق اعتقادات خودشون یه گوشه صادقانه، مخلصانه و بی سروصدا مشغول باشن. امیدوارم اثرات کار مخلصانه و دور از هیاهوی ابن دوستان رو در آینده بهتر و بیشتر ببینیم.
    یاعلی
    بسم رب الشهدا و الصدیقین
    سلام.خداقوت بسیجی
    این جمله را شنیدی که میگن بسیجی خستگی را خسته کرده؟هیچ ربطی نداشت!بماند.خواستم یه پیشنهاد بدم.تا آخرش باهام باش .تازه دیروز adsl را وصل کردم ونشستم برای گشت و گذار در دنیای اینترنت.اول چندتا سایت باز کردم واز اون سایت ها به قول خودشون سراغ همسنگرانشان؟! رفتم. خیلی طول کشید.مدام پنجره جدید باز میکردم.گذشت امروز داشتم توی خیابون میرفتم و با خودم فکر میکردم.ناگهان به ذهنم اومد (البته قبلش توی دو تا وبلاگا دیدم یه طرح زدند با چنین مضمونی که به مناسبت روز شهدا 4تا گرافیست عرصه سایبری به طور همزمان از شهدا طرح زدند.)که به تموم بچه بسجیا که توی عرصه جنگ نرم و سایبری فعالیت میکنند پیام بفرستم که بیایم یه سایت واحد جامع از تموم چیزایی که کار میکنند اعم از (عکس،فیلم،کاریکاتور،متن و....) راه اندازی کنیم.اینطوری چندتا مزیت داره.اگه گفتی چه مزیتهایی!؟نمیخاد خودم میگم!1. بهتر و بیشتر با کمک هم میتونیم کار کنیم 2.اگه کسی دنبال یه مطلبی بخاد بگرده باید خیلی وقت بذاره و هزار تا گراف وگروف و نمیدونم سایبر و از ایجورپسوندا بگرده تا بتونه پیدا کنه اگه پیدا کنه!اینجوری زودتر و با سرعت بیشتر میتوند مطالب را پیدا کند. 3.وقتی همفکری باشه بهتر میتونیم جلوی جنگ نرم دشمن بایستیم. 4.نقاط قوت و ضعف را بهتر میشناسیم 5.بعضیا فکر خوبی دارند و بلد نیستند چه جوری پیاده کنند.و بالعکس.اینجوری میتونیم پیوند بخوریم و کارهای جالبتری انجام بدیم 6.اینجوری هرکس یه فکر داره و کار میکند ولی اونجوری هرکس چند تا فکر داره و کار میکند.ببین کدومش بهتره؟ 7.مزایای دیگه که فعلا به ذهنم نمیاد؟!
    به هرحال ما بسیجی هستیم و دنبال نام و آوازه نیستیم و قصد داریم که در جنگ نرم و بیداری اسلامی پیروز بشیم و از امام خامنه ای دفاع کنیم.این کار مستلزم اینه که از خودمون بگذریم مثل شهدا که خیلی ازشون دم میزنیم. وبیایم یه سایت جامع و کامل از همه طرحا راه اندازی کنیم و جلو بریم.قصد دارم این پیام را به تعداد خیلی زیادی از شهدای زنده عرصه سایبری بفرستم.امیدوارم که قبول افتد.این فعلا فقط یه طرحه.ممکنه اجرایی بشه و ممکنه اجرایی نشه.بستگی به احساس نیاز و یکدلی تموم بچه بسیجیای عرصه سایبری داره. خواهشا یه کم روش فکرکن و خبرشا به ایمیلم بفرست که موافقی یا نه؟و اگه طرح یا نظری در موردش داری برام بفرست.برای همنسگریات هم بفرست
    m_eb110@YAHOO.COM

    یازهرا سلام الله علیها
    ابراهیمی

    با سلام
    برادر عزیزم
    ممنون بابت این همه کلمات که تایپ کردی
    سایت ایام در حال حاظر تلاش داره این کار رو بکنه
    من خیلی موافق نظرتون درباره اجماع نیستم...
    یا علی
    سلام
    منتظر دومی اش می مانم.
    راستی نمی تونید سرویسی راه اندازی کنید که وقتی مطلب جدید میذارید برامون یک ایمیل بیاد؛ راستش خیلی وقت آدم گرفته میشه، اگر بخواد مدام سایت ها را چک کنه تا ببینه مطلب جدیدی آمده یا نه!
    گمونم شما اگه من رو سابسکرایب بکنی تو ریدرت حل بشه..راستی ریدر که فیلتره
    اما به روی چشم
    پیگیری میکنم
    حاجی سلام!
    ندیده دلتنگت بودیم تقریبا از طرح دوسال پیش میلاد امام حسن مجتبی(ع)‌به یادتیم
    دلتنگت بودیم!!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی