دیدآرت

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

کار اولیا خدا به دیوانگی می زند. در داستان آن ها که دقیق می شوی با خودت می گویی هیچ بنی بشری این کار را نمی کند! و از سر محبتی که به اولیا خدا داریم صدایش را در نمی آوریم و می پذیریم و با سکوت از کنار قضیه می گذریم. نوح در وسط خشکی کشتی می سازد و خود را در معرض استهزا کافران قرار می دهد(و شاید در وحله اول باید به آنها حق هم بدهی؛کشتی وسط خشکی؟!) و یا ابراهیم علیه السلام همسر و فرزندش را به بیابانی می برد که تبعیدی ها را برای مرگ به آنجا می فرستند. بیابانی بی آب و زرع. خضر کشتی می شکند و دیوار در خرابه بالا می برد. موسی دست خالی به دل طاغوت می زند. بی ساز و برگ، بی سپاه و عده...


وقتی شرلوک هلمز نتونه معمای جنایت را پیدا کنه، محکوم به آوارگی تو خیابونای نمور لندنه ...لحظه هایی که قاتل جلوی شومینه داره به ریش نداشته شرلوک هلمز میخنده.
حالت شرلوک هلمز رو دارم که تو کار خودش مونده...