یک داستان علمی-خیلی تخیلی

به بهانه دیدن فیلم battleship
قبل از خوندن داستان یکم توضیح:

داستان فیلم درباره مانور مشترک نیروی دریایی امریکا هست با چند کشور دیگه که تو سواحل هاوایی قراره برگزار بشه. بندر پرل هاربر هم این جا قرار داره و خیلی ها میگن نقطه شروع ابر قدرت شدن امریکا تو مسائل نظامی از این جا شروع میشه. بندری که یکبار توسط ژاپنی ها کاملا ویران میشه. در فیلمی با همین عنوان دیالوگی از یکی از فرماندهان ژاپنی هست که میگه میترسم با حمله به این بندر یه اژدها رو از خواب بیدار کنیم. که این جمله ناظر به همون مطلبی هست که گفتم.
خلاصه ... کسانی که در حال اجرای این مانور هستن به ناگاه درگیر ورود آدم فضایی هایی میشن که قراره بیان زمین رو فتح کنن!

این وسط کلا سه تا ناوشکن درگیر میشن با سفینه های غول پیکر فضایی ها.توی چند حرکت جالب اونا میتونن سه تا سفینه رو نابود کنن و در آخر تنها ناوشکنی رو هم که براشون مونده بود از دست میدن. خب حالا قهرمانای داستان نشستن تو یکی از قایق نجاتای کشتی غرق شده و ناگهان به ذهنشون میزنه که با یه رزم ناو 70 ساله که الا ن موزه شده برن به جنگ سفینه ها.این نوع نگاهشون که غیر مستقیم یه پیامی رو میدن قابل تحسینه.مهم نیست دشمن کیه.مهم اینه که ما جلوی اون می ایستیم.منتهی گاهی شور قضیه در میاد.که این فیلم یکی از همین شور در آمده هاست.

با دیدن این فیلم سناریوی یه داستان علمی –تخیلی به ذهنم اومد که بدمش دست یکی از این کارگردانای مخ کپکوی هالیوودی:

----{ آدم فضایی ها که چند تجربه ناموفق تو فتح زمین داشتن مستاسل و درمانده حوادث روی زمین رو دنبال میکردن. بره اونا خیلی عجیب بود که کشوری مثل ایران چطور تونسته 33 سال دوام بیاره جلو امریکا درحالی که اونا هر بار تلاش کرده بودن آمریکا سریع ترتیبشون را داده بود. بیشترین مدتی که تونسته بودن بمونن تو جنگ دنیاها بود که نهایتا سه روز شده بود گویا. اونا با چهره خوب هم اومده بودن اما بازم کارشون نگرفته بود. فرمانده آدم فضاییا تصمیم میگیره با ایران رابطه برقرار کنه بلکه بتونن با هم دشمن مشترکشون رو از بین ببرن.
اونا یه پیام میفرستن. بار اول اما در دوران خاتمی بود که خاتمی چون دنبال صلح و گفت و گو تمدن ها بود(حتی در سطح کیهانی و فراتر از اون) نهایتا یه پیام فرستاد براشون.تو قالب یه سفینه که ناسا یه سری اقلام از آدم های روی زمین چپوند تو یه سفینه که اگه یه روز بدست کسی رسید حداقل نا آشنا نباشه با مردم زمین(این قضیه واقعا جدیه!).آدم فضاییا پیام رو دریافت کردن. منتهی از این روحیه خاتمی حسابی حالشون گرفته شده بود. فرمانده گفت مردک انگار نمیبینه دورتا دورشو امریکا گرفته بازم داره حرف از صلح و گفت و گوی تمدن ها میزنه. تیری که تو تاریکی انداخته بودن به جایی نرسید. به هر حال اونا منتظر موندن تا اینکه دولت عوض بشه.

احمدی نژاد اومد روی کار. یکی از حرف های اصلی اون این بود که ایران باید هسته ای بشه و باید به کشورایی بپیونده که میتونن موشک بفرستن فضا. دیگه بهتر از این نمیشد.اونا تونستن یکی دوبار با مشاور احمدی نژاد تو هندوستان و ... تماس بگیرن و حرف خودشون رو بزنن.مخالفای احمدی نژاد که از کارای اون و مشاورش سر در نمی آوردن، تنها با استناد به دیده های مبهم یه شاهد که اشتباهی تو محل قرار مشاور و آدم فضایی قرار میگیره جناب مشاور رو متهم میکنن به رابطه با جنیان.در حالی که هیچکس نمیدونست اونا آدم فضایی اند.امریکا یه بوهایی برده بود. سر همین هم با برنامه هسته ای ایران مخالفت میکنه و دنیا رو علیه ایران میشورونه.اما یکم دیر شده چون ایران و آدم فضایی ها به ائتلاف رسیدن...}-----

ادامه داستان رو وقتی ساخته شد دنبال کنید