دیدآرت

یکی از چیزایی که تو کارهای سه بعدی باید در نظر داشت و روش یه حساب ویژه باز کرد مرحله پس تولید یا post production  هست. این مسئله رو باید دونست که معمولا نرم افزار های سه بعدی ابزار های مناسبی برای نهایی کردن تصویر و پرداخت نهایی اون نیست. به همین خاطر خروجی اونها معمولا خام و نپخته به نظر میاد. نرم افزار های کامپوزیت (از همین photoshop خودمون بگیرین برین تا nuke , fusion , ...) برای پوشش این قسمت بوجود اومدن.

کامپوزیت این کار تو after effect انجام شد.تلاش کردم دکمه ها کمی گوگولی و خوردنی به نظر بیان. چیزی مثل آبنبات! و سعی شده نور پردازی و اصلاح رنگ کمی فضا رو فانتزی کنه.

در ادامه لایه های مختلف خروجی گرفته شده در محیط سه بعدی رو می تونین ببینین. از ترکیب اینا با هم تصویر نهایی بدست میاد.

نرم افزارهای استفاده شده: cinema 4d و after effect و کمی هم photoshop..قدر یه نخود!



 
آن روزها
روایتی مستند از قصه های انقلاب...
به سفارش انتشارات قاف
تبلیغ این مجموعه کتاب در کتاب بخوانیم
توضیحات مربوط به پروژه در ادامه مطلب>>>

این کار بر اساس طرح پوستری بود که چند وقت قبل برای دومین سالگرد شهید هسته ای مصطفی احمدی روشن در آتلیه سه در چهار کار شده بود.

توضیح خاصی به ذهنم نمی رسه... 

با تشکر از حسین سخا بابت تدوین و صدا گذاری و وهب رامزی بابت نریشن.

 هشدار! : یه مشکلی تو نمایش کار هست که دقیقا نفهمیدم از چیه. به نظرم اگر دانلود کنین یا از طریق سایت آپارات ببینین بهتر باشه.

راستی دهه فجرتون هم مبارک. ایشالا نور بشین برید تو آسمونا

 

 
دریافت نسخه با کیفیت هم ایشالا در اسرع وقت!
:)


تقریبا برای همه روشن شده است که مشکل امروز سینمای ما(1) و دقیق تر بگویم روایت گری مبتنی بر تصویر ما، مشکل فیلم نامه است. به همین جهت ناگزیر و گاه از سر حرفه ای گری رو به هالیوود می کنیم برای کسب تکنیک و چیرگی بر این شاکله نامرئی فیلم.

بچه که بودم وقتی توی یه جایی حوصله ام سر می رفت و هیج امکانی برای سرگرم شدن نداشتم(مثل مهمونی های الکی آدم بزرگا و ...) ،همون جا که نشسته بودم با خودم می گفتم الان اگر من فلان جای اتاف،مثلا کنار لامپ بودم اتاق رو چطوری می دیدم؟ این اتفاق وقتی که تو ماشین بودم خیلی جذاب تر می شد. یه جورایی انگار داشتم از خودم بصورت آنی فیلمبرداری می کردم!

با این کار دهن آدم با استفاده از داده های تصویری اطراف،سعی می کنه اونا رو تو حالت جدید دوباره کنار هم بجینه. منتها بصورتی که سازمان اصلی اونا رو از بین نره.

یادم هست پروژه آخر درس درک و بیان محیط، طراحی یه شهر بود بر اساس ویژگی های مردمان اونها. یکی از بهترین پروژه ها بود. در طول اون پروژه ،زمان های زیادی در شهر خیالی پیاده روی می کردم و آروم آروم می ساختمش. به مردمانش سر میزدم.به بندرگاه می رفتم و یکی دوبار هم سری به قبرستون زدم. تجربه بی نظیری بود که ماحصلش شد چند صفحه سیاهی برای اخذ نمره!

به نظرم مواقع بی کاری و یا اون اوقتایی که تو مترو یا اتوبوس هستین و واقعا دیگه کاری از دستتون بر نمی آد( و حتی کتاب هم نمیتونین بخونین!!)،این کار رو انجام بدین! 

کلی بهتون خوش می گذره و اتفاقات جدیدی براتون می افته...


اگر اشتباه نکنم این کار اولین تصویر سازیم برای هیات محبین اهل بیت علیه السلام بود. اون موقع با یحیی نوریان اسکیس های معماریمون رو با مرکب و قلم فلزی می زدیم. حال و هوای اون موقع باعث شد این کار رو هم با همین تکنیک کار کنم. 
و اما درباره موضوع. جناب حبیب بن مظاهر یکی از شخصیت های دوست داشتنی من هست. یادم هست اون موقع کتاب  "از دیار حبیب سید مهدی شجاعی" رو چندین بار خوندم. صحنه مواجه حبیب و میثم تمار و اون جماعت در سایه نشسته که این دو رو دیوانه خطاب می کننن یکی از دوست داشتنی ترین قسمت های کتاب بود. اما در نهایت، کار به شب عاشورا و به پشت خیمه حضرت زینب(س) رسید.
 هر چند کار خالی از اشکال نیست اما از معدود کارهایی هست که با گذشت این همه مدت هنوز هم دوستش دارم.


پ ن: یادم رفته بود که یحیی نوریان هم برای حضرت زینب  سلام الله علیها یه تصویر سازی کرده بود. می تونین اینجا ببینینش.خدا به هممون توفیق بده که در "راه" باشیم

دو سال پیش بود که به پیشنهاد علی حیاتی قرار شد هر شب یه پرده کار بکنیم که با ابعاد بزرگ، جلوی ورودی هیات محبین اهل بیت دانشگاه هنر قرار بدیم. قرار بر این بود که امتحان بکنیم ببینیم چنین چیزی آیا جواب می ده یا نه. جدای از زمانی که برای کارهای هیات در روزهای دهه محرم انجام می شد باید هر کدوم از این پرده ها رو هم در همون روز آماده می کردیم. بنابراین واقعا وقت کمی داشتیم برای ایده پردازی و اجرا. برای چند صحنه به ذهنمون رسید که از شات های فیلم هم می شه به عنوان پایه کار برای پینت استفاده کرد.این کار باعث شد سرعت کار بالا بره.

بعد از یکی دو شب بهتر دیدیم که تصاویر داخل یه قاب جا بگیره و متنی هم به کار اضافه بشه. متن ها از دعای عرفه و با توجه به محتوای تصاویر انتخاب شد که به نظرم به کار کمک کرد.

این کارها بصورت مشترک با محمد رضا چیت ساز انجام شد. هر کدوممون سعی می کردیم یه بخشی از کار رو کامل کنیم و جلو ببریم.

هر چند کارها یک دست از آب در نیومد اما تجربه فشرده خوبی بود برای اون چند روز.

شب جناب حر و بستن راه حضرت اباعبدالله

به خواست خدا فردا عازم کربلا هستم. چند ساعت بیشتر به رفتن باقی نمونه. امروز وقتی به گمرک رفتم برای خریدن شلوار،میون اون همه مغازه یه ریخت مونده بودم کدوم رو انتخاب کنم. زنگ زدم به یکی از رفقا و اونم یه آدرسی داد که همزمان چند تا مغازه شاملش میشدن.به دلم افتاد وارد اونی بشم که یه پسر سبزه رو جلوش نشسته بود. 

-دادش این شلوارا چند؟

یه نگاهی به من کرد و با لبخند گفت:

-میخوای بری کربلا؟

منم لبخند زدم و گفتم آره..اگه خدا بخواد

-آقا باورت نمیشه امروز هر کی میخواد بره کربلا میاد از ما شلوار میخره!

خلاصه ما رو دعوت کرد داخل....

همه اهل خیمه و تکیه بودن الحمدلله. همشون التماس دعا داشتن. گفتم اسماتونو بنویسین که یادتون کنم.با هزار شوخی و خنده نوشتن اسما رو

خط اول همش یه نفره که خیلی خودشو تحویل گرفته بود و انصافا هم آدم با نمکی بود

***

نمی دونم برگشتی هست یا نه. بقول یکی از رفقا خوبه که هر سال یه دفعه هم که شده زندگی آدم یکم جدی به چالش کشیده بشه. و راست هم می گفت. منتها من فقط از این می ترسم که نکنه به این یکی هم عادت کنیم

قبل تر یکی از رفقا با این نگاه که که آقا ما که کاری نکردیم که حالا بخواییم بریم کربلا به قضیه نگاه میکرد. ولی من فکر میکنم تموم کاری که میتونیم بکنیم همینه.نهایت کاری که بتونیم بکنیم اینه که ذغال آتش دستگاه امام حسین باشیم.

به لطف اهل بیت امسال هم پیاده قراره برسیم به کربلا. حال و هوای پیاده روی اربعین به کلمه نمیاد. ان شا الله نصیب همتون بشه.

خلاصه... حلال کنین بابت همه بدی هایی که دیدین

نایب الزیاره همه هستم ان شا الله

و اینکه:

لطف حسین ما را تنها نمی‌گذارد

گر خلق وا گذارد، او وا نمی‌گذارد

او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم

مولا به کام غرقاب مارا نمی‌گذارد

هل من معین او را باید جواب دادن

شیعه امام خود را تنها نمی‌گذارد

زهرا به دوستانش قول بهشت داده است

بر روی گفته خویش او پا نمی‌گذارد

ما و فسرده حالی مولا نمی‌پسندد

مسکین و دست خالی مولا نمی‌گذارد

از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم

باید که سوخت مارا زهرا نمی‌گذارد

شعر از رضا مؤید



بدون هیچ توضیح اضافه ای، تا اطلاع ثانوی:

مرگ بر آمریکا! }

پ ن 1: فایل چاپی رو میتونید از اینجا بردارید 

پ ن 2: با تشکر از بچه های آتلیه سه در چهار و حمید قدسی

قبل تر داشتم یه موجودی رو مدل می کردم که از کره چشم الهام گرفته بودمش. پرنده بدون سر نشین جستجو گری که قسمت اعظم هیلکش چشمش هست. کار نیمه کاره مون تا همین چند وقت پیش که دوباره شروع کردم از اول درستش کردن. قطعا فیلم ابلیوین هم بی تاثیر در خط ها و فرم های جدید نبوده. شاید مصرف نظامی هم داشته باشه. یعنی تو سناریو ای که براش چیدم تقریبا هم چین چیزی هست. 

فکر کردن درباره حرکت این موجود و رفتار هایی که می تونه انجام بده جزئی از قسمت های جالب مسیر طراحی هست. سعی کردم تا جایی که میتونم به کروی بودن فرم این موجود لطمه ای نزنم.  حلقه دوم چشم موجود مثل چشم انسان به اطراف میچرخه. این یکم به شخصیت دادن به موجو بیشتر کمک میکنه. به هر حال فعلا تا این جا رسیده ببینیم کی تموم میشه.

 در ادامه نماهای دیگه رو هم میتونین ببینین